اورامان نیوز:پسران تحصیلکرده و شیکپوش خانقاه میخندند و دائم سرسبزی روستایشان را با سرسبزی شمال کشور مقایسه میکنند. راست هم میگویند هیچ چیز از مازندران و گیلان کم ندارد. از درختان توت و گیلاس و گردو و آلو گرفته تا رودهایی که زیر درختان جاری است. خانههای سنگی قدیمی که پله پله تا بلندای کوه، روی دوش هم نشستهاند و به تابلوی زیبای رو به رو خیره شدهاند؛ جنگلی در دامن «آتشگاه»؛ تابلویی در برابر تابلویی دیگر.
هر هفت نفر تحصیلکرده دانشگاه هستند و سابقه کار هم دارند اما کار اداری را رها کردهاند تا در روستای آبا و اجدادی کاری راه بیندازند. خانهموزه ساختهاند و خانههایی برای اسکان گردشگران آماده کردهاند. جشنواره گلابگیری و جشنواره دوشابگیری و جشن انار... اما با همه این تلاشها، در یک سال اخیر نتیجهای را که میخواستهاند نگرفتهاند.
خانه موزه، خانهای است با سقفی کوتاه و دیوارهای سنگی و آجری. هر گوشه از خانه چیزی چشم را خیره میکند. دستگاه جاجیم بافی، حفرهای برای آسیاب آبی، مجسمه مردی با لباس کردی و سماور و فانوس... ماکتی خوش رنگ از یک خانه قدیمی خانقاهی. دلشاد عزیزی که لیسانس حسابداری دارد و یکی از بنیانگذاران گروه است از دغدغه بیکاری در خانقاه و پاوه میگوید: «نه کاری هست نه کشاورزی و نه کارخانهای. خیلی از بچههای تحصیلکرده مجبورند از اینجا بروند به شهرهای دیگر. چون اصلاً برای بعضی رشتهها هیچ کاری وجود ندارد.» اما آنها نمیخواهند بروند. ماندهاند تا شغل ایجاد کنند، هم برای خودشان هم برای محلیها.
وحید فخری فوق لیسانس زمین شناسی میگوید: «دو ماهی هست هیچ مشتری نداریم. قبل از عید اوضاع بهتر بود. هر چه داشتیم در این یک سال خرج تبلیغ کردیم، یک بار هم کلی خبرنگار آوردیم اما وقتی برگشتند هیچ کاری برای ما نکردند. سرمایهگذارها هم به ما اعتماد نمیکنند. قبول دارم باید صبر و تحمل داشته باشیم اما جواب خانوادهها را چه بدهیم. دائم میگویند ول کنید از این کار چیزی در نمیآید.»قدم زدن در کوچه پس کوچهها حسی شبیه قدم زدن در تاریخ را به آدم میدهد. کوچههای سنگفرش شده با راه پلههایی زیبا که به پشت بام خانهها راه دارد. خانهها هنوز همان ساخت قدیمی خود را حفظ کردهاند. پنجرهها باز است و هر خانه با درختی در پس دیواری، رنگ شادی به کوچه میدهد. پیرمردان و پیرزنان روستا که با لباسهای زیبای کردی توی طاقیها نشستهاند و گعده گرفتهاند با روی گشاده احوالپرسی میکنند. وقتی دوربین را بالا میبرم، سریع ژست میگیرند و با لبخند به لنز خیره میشوند.
حوضخانه یا آبانبار هم از جاهای دیدنی خانقاه است. حوضهای بزرگ با آبی زلال و عمیق. آنقدر زلال که میتوانی ریگهای کف آن را هم ببینی. شرشر آب از حوضهای بزرگ به حوضی کوچک و دایرهای چیزی شبیه رؤیاست. هوای آب انبار که حالا استفاده روزمره ندارد مرطوب و خنک است. جای دنجی برای نشستن و استراحت و سپردن دست و صورت به خنکای لذتبخش کوهستانهای اورامان.
کوچههای روستا هم دالانهای درازی دارد؛ دالانهایی که هم در گرمای تابستان خنکند و هم آنطور که میگویند در زمستانهای پربرف کوهستان، جای دنجی است برای دورهمی و بازی بچهها. زاهد شمس که فوق لیسانس نانو است، میگوید: «این دالانها با سنگ و چوب زردآلو و گردو ساخته شده. زمستان اهالی اینجا جمع میشوند و بیل بیلان(تیله) بازی میکنند.»
لابهلای خانههای سنگی و چوبی روستا، میشود خانههای آجری را هم دید که از دور، انگشتنما هستند و منظره یکدست روستا را تغییر دادهاند. عزیزی میگوید: «این روستا از سال 83 هدف گردشگری است اما انگار هیچ تلاشی برای حفظ بناهای قدیمی آن نشده و بافت قدیمی آرام آرام در حال تغییر است. متأسفانه میبینم بعضیها میگویند خانه خودمان است و میخواهیم تغییرش بدهیم. هیچکس هم جلوی آنها را نمیگیرد.»
در مورد تاریخ روستای خانقاه هر کسی چیزی میگوید. بعضی این محل را به خاطر حضور کوه آتشگاه، محل عبادت باستانی زرتشتیان میدانند و آن را به دوره یزگرد سوم ساسانی نسبت میدهند. محلیها اما روزی را که بابا قاضی از اصفهان با شترش به این محل آمد و خانقاه را بنا کرد، شروع داستان میدانند. آنطور که فخری میگوید بابا قاضی از نوادگان امام صادق(ع) بوده و هنوز هم مزار او و پسرش «باباشاه حسن» در روستای خانقاه محل زیارت است: «مردم روستا همه سید هستند و دین، در محل بسیار قوی و ریشهدار است.» محل دفن بابا قاضی وسط روستاست با دیوارهایی کوتاه و سنگی و دری کوتاه و چوبی. مزاری ساده با چند درخت سرسبز در میان. فخری میگوید: «مزار بابا شاه حسن که از پدرش پرنفوذتر و قویتر بود بالای محل است. غیر از اینها در محل دو مسجد هم داریم.»
دالانی از درختان توت و انار و خرمالو ما را به تپه گورستان «باغ رحمان» محله «درمور» میرساند، تپهای تاریخی در نزدیکی خانقاه با درختان 300 ساله توت و گردو و آلوچه و سیب؛ تپه تاریخی که بهعنوان یکی از آثار ملی ایران ثبت شده. مسعود کردستانی و همسرش شهلا یاری چند سالی است به عشق این باغ به اینجا میآیند و توت برداشت میکنند. گاهی باید توتها را دانه دانه از زمین بردارند یا همه باغ را جارو کنند و روی کیسههای بزرگی بریزند و جلوی آفتاب بگذارند. عزیزی میگوید: «میخواهیم در این منطقه جشن دوشابگیری توت برگزار کنیم اما باغدارها خیلی همکاری نمیکنند و این کارها را بیفایده میدانند. شاید باورت نشود ولی توتی را که در شهر کیلویی 40 یا 50 هزار تومان میخری اینجا کیلویی 15 هزارتومان است.»
وزیر مرادویسی، دهیار روستا میگوید: «خانقاه 430 خانوار دارد و تقریباً هزار و 500 نفر سکنه. 98 درصد روستا از آب و برق و تلفن و گاز و اینترنت پرسرعت برخوردارند. در خانقاه تقریباً 15 نفر فوق لیسانس دارند و 12 نفر مدرک دکترا. بیشتر مردم هم معلم و فرهنگی هستند.»
او دائم از دلشاد عزیزی، وحید فخری، سید زاهد شمس، علیرضا غفاری، پرشنگ عزیزی، کوثر فخری و سیروان مرادی تشکر میکند. از اینکه به فکر روستا هستند و برای جذب توریست تلاش میکنند: «راستش نمیتوانیم به آنها کمک مالی کنیم اما همیشه دعای خیر ما و اهالی محل، پشتشان است.» مراد ویسی میگوید با اینکه خانقاه به پاوه چهار جاده دارد اما جادهها هنوز تنگ و عرض بعضی کمتر از 4 متراست : «این یکی از مشکلات ما برای ورود توریست است. آنها مجبورند پیاده بیایند و اتوبوس نمیتواند آنها را تا محل برساند.»
در کوچه باغهای سبز پررنگ خانقاه قدم میزنیم و دلشاد برای ما از تاریخ این روستا میگوید. روزگاری که خانقاه محل و جایگاه سلاطین و فرمانروایان بوده و در منطقه اورامانات جایی مهم محسوب میشده: «اینجا پناهگاه بوده. یعنی اگر کسی مشکل یا گرفتاری داشته یا خلافی کرده بوده به خانقاه پناه میآورده و تا وقتی در منزل بزرگی از خانقاه بوده، امان داشته. اینجا بست و پناهگاه اورامان بوده.»مردم روستا از کنارمان میگذرند و هر کدام به کردی اورامانی (هورامی) شوخی میکنند و میخندند؛ گرم و دوستانه. با خودم میگویم کجا میتوان این همه زیبایی و مهربانی را یکجا دید؟/ روزنامه ایران